من و مریم

+ خب دیگه، وقت رفتنه. اتفاقاتی تو این مدت افتاده که، هضمش آسون نیست.

- زمان میبره تا زخمامون التیام پیدا کنه

+ شاید رنجایی که در انتظارمونه، تحمل زخم این جدایی رو برامون آسون تر کنه

- شایدم یه روز برگشتیم این زندگی رو از جایی که پاره شد دوباره دوختیم، تو جعبه خاطراتمون هنوز نخ برای بخیه زدن هست

+ میدونم نزدیک بودن به تو، یعنی از دست دادنت. دلم می خواد جای خداحافظی، رفتنتو تماشا کنم

- فرهاد

+ جانم

- همیشه اونطوری نمیشه که فکرشو می کنیم.


آخرین سکانس، آخرین دیالوگ

"شهرزاد" نقطه ته خط.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۷ ، ۰۲:۲۸
جناب مهندس

سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت‌،

سرها در گریبان است‌.

کسی سر بر نیارد کرد پاسخ ‌گفتن و دیدار یاران را.

نگه جز پیش پا را دید نتواند،

که ره تاریک و لغزان است‌.

و گر دست محبّت سوی کس یازی‌،

به اکراه آورد دست از بغل بیرون‌؛

که سرما سخت سوزان است‌.

 

نفس‌، کز گرمگاه سینه می‌آید برون‌، ابری شود تاریک‌.

چو دیوار ایستد در پیش چشمانت‌.

نفس کاین است‌، پس دیگر چه داری چشم‌

ز چشم‌ِ دوستان دور یا نزدیک‌؟

 

مسیحای جوانمرد من‌! ای ترسای پیر پیرهن‌چرکین‌!

هوا بس ناجوانمردانه سرد است‌... آی‌...

دمت گرم و سرت خوش باد!

سلامم را تو پاسخ‌گوی‌، در بگشای‌!

 

منم من‌، میهمان هر شبت‌، لولی‌وش‌ِ مغموم‌.

منم من‌، سنگ‌ِ تیپا خورده رنجور.

منم‌، دشنام پست آفرینش‌، نغمه ناجور.

 

نه از رومم‌، نه از زنگم‌، همان بیرنگ‌ِ بیرنگم‌.

بیا بگشای در، بگشای‌، دلتنگم‌.

حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می‌لرزد.

تگرگی نیست‌، مرگی نیست‌.

صدایی گر شنیدی‌، صحبت سرما و دندان است‌.

 

من امشب آمدستم وام بگزارم‌.

حسابت را کنار جام بگذارم‌.

چه می‌گویی که بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد؟

فریبت می‌دهد، بر آسمان این سرخی‌ِ بعد از سحرگه نیست‌.

حریفا! گوش‌ِ سرما برده است این‌، یادگار سیلی سرد زمستان است‌.

و قندیل سپهر تنگ میدان‌، مرده یا زنده‌،

به تابوت‌ِ ستبرِ ظلمت نُه‌توی مرگ‌اندود، پنهان است‌.

حریفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یکسان است‌.

 

سلامت را نمی‌خواهند پاسخ‌گفت‌.

هوا دلگیر، درها بسته‌، سرها در گریبان‌، دستها پنهان‌،

نفسها ابر، دل ها خسته و غمگین‌،

درختان اسکلت های بلورآجین‌،

زمین دلمرده‌، سقف‌ِ آسمان کوتاه‌،

غبارآلوده مهر و ماه‌،

زمستان است‌.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۷ ، ۰۲:۲۷
جناب مهندس

 

حق ندارم به او نگاه کنم
حق ندارم به فکر او باشم
آرزویم به باد رفته که هیچ،
حق ندارم که آرزو باشم

باغ بودم کویر لوت شدم
خانه ی تار عنکبوت شدم
شاعر عاشقانه ها بودم
واژه واژه پر از سکوت شدم

دوستم داری و نمی دانم
دوستت دارم و نمیدانی
عکس های تورا نمی بینم
شعرهای مرا نمیخوانی

به کجا مى بریم بى انصاف؟
من که در بین راه مى میرم
تو که یک دل شکستى اما من
به کدامین گناه مى میرم؟

سرزنش مى کنى مرا اما
به گناهم دچار خواهى شد
عشق وقتى تنیده شد به تنت
سخت بى اختیار خواهى شد

#سید_تقی_سیدی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۹۷ ، ۰۲:۲۶
جناب مهندس

در شبی که ساعت عاشقی نداریم

بی هوا دلم هوایت کرده است...

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۹۷ ، ۰۲:۲۵
جناب مهندس

عیدت مبارک

به یادتم

عاشقتم

هر چقدرم قهر باشیم بازم دلم هوای بغلتو کرده

آرزوی سال تحویلم تویی

مریم عیدت مبارک

19:45

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۶ ، ۰۲:۲۴
جناب مهندس

 

مثل کوهیم و از این فاصله هامان چه غم است

لذت عشق من و تو نرسیدن به هم است


ما دو مغرور، دو خودخواه، دو بد تقدیریم

عاشقی کردن ما شرح عدم در عدم است


مثل یک تابلوی نیمه ی نفرین شده ای

دست هر کس که به سوی تو بیاید قلم است


عشق را پس زدی ای دوست ولی پیش خدا

هر که از عشق مبرّا بشود، متهم است


میروی ، دور نرو ، قبل پشیمان شدنت

فکر برگشتن خود باش و زمانی که کم است


قبل رفتن بنشین خاطره ای زنده کنیم

بنشین چای بریزم، بنشین تازه دم است


..: سید تقی سیدی :..

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۹۶ ، ۰۲:۲۳
جناب مهندس

از تو بعید نیست جهان عاشقت شود

شیطان رانده، سجده کنان عاشقت شود


از تو بعید نیست میان دو خنده ات

تاریخ گنگی از خفقان، عاشقت شود


توران به خاک خاطره هایت بیافتد و

آرش، بدون تیر و کمان، عاشقت شود


چشمان تو، که رنگ پشیمانی خداست

درآینه، بدون گمان، عاشقت شود


از تو بعید نیست ،قیامت کنی و بعد

خاکستر جهنمیان عاشقت شود


وقتی نوازش تو شبیخون زندگیست

هر قلب مات بی ضربان، عاشقت شود


از من بعید بود ولی عاشقت شدم...

از تو بعید نیست جهان عاشقت شود

 

..: زنده یاد افشین یداللهی :..

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۶ ، ۰۲:۲۲
جناب مهندس

بردیم...

مختصر و مفید ^_^


(پیام ناشناس یک نوع درخواست غیر مستقیم است.)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۶ ، ۰۲:۲۱
جناب مهندس

آدمها تمام نمی شوند

آدمها نیمه شب با همه ی آنچه در پس ذهن تو برایت باقی گذاشته اند

به تو هجوم می آورند...


***


کاش بودی تا حال خوب امشبم را

با تو قسمت میکردم

نه در پس ذهنم

نه در رویا

که در واقعیت

در حقیقی ترین جای دنیا

در آغوشت

میخواستم باشی تا

به دست فراموشی بسپاریم تمام نبودن های عالم را

ممکن کنیم تمام محال های هستی را

و لوس کنیم تمام عاشقانه های پیش از خودمان را

اما حیف که نیستی...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۶ ، ۰۲:۲۱
جناب مهندس

لُپت را

پنج سال است نکشیده ام

نازت را

پنج ماه است نکشیده ام

سیگارم را

پنج روز است نکشیده ام


و چقدر دلم برای دوتای اولی تنگ شده است...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۶ ، ۰۲:۲۰
جناب مهندس